تنها تبرنیست که درختی تنومند را از پای در می آورد . اگر به درخت آب ندهی ، کود ندهی ، مراقبش نباشی ... زرد می شود و کم کم خشک می شود و درنهایت از پا می افتد ... اما کافیست کمی نوازشش کنی و تحویلش بگیری تا به تو زندگی هدیه کند ... دوست داشتن آدمها ، عشق و احساسشان هم مانند همان درخت است ... تنها تبر خیانت نیست که آدم را از پای درمی آورد . تبر تدریجی کم محبتیها ، نبودنها ، کم توجهیها ، سردشدنها و سرد شدن ها ... سرد شدنهایی که مانند خزان ، ریشه عشق را خشک خشک میکند ... تمام اینها عشق و احساس را کم میکند ... نفس نفس جانش را می گیرد و عاشق را از پا می اندازد و مرز بین جنون و عقل ، مرگ و زندگی و ... را قطع میکند .
دیدگاه خود را بنویسید