آنچه در کتاب دزد میخوانیم: با شروع پاک سازی علی رغم دستوراتی که فقط برای آواربرداری بتون داده شـده بـود ، کتاب او چندین بار زیر پا گذاشته شـد و ارزشمندترین چیز دختربچه را روی یک کامیون زباله انداخته بودند . در آن موقعیت مرا مجبور کردند . به آن کشتی رفتم و آن را در دست گرفتم ؛ نمی دانستم در طول سـالها چندین هزار بـار آن را نگاه خواهم کرد . من جاهایی را که باهم تلاقی می کنیم ، تماشا می کردم و از دیدن آن دختر و چگونگی زنده ماندن او شگفت زده می شـدم . این بهترین کاری است که می توانم بکنم . در این مدت دیدن آن صحنه با هرچیز دیگری که تماشا می کردم ، مطابقت داشت.
دیدگاه خود را بنویسید